نسیان

گاه نوشته ها

نسیان

گاه نوشته ها

به اسمش !


قـــــرآن بــاز کــردم؛ آمــــد کــــه
« نـســـو الله فـنـــســـیــهـــم »
اســمــش را گـذاشتــم نسـیـان
جایی که فــرامــوش مــیــشــود
و هر از گاهـی بـه یـاد مــی آیـد

بــرای خــودم مــی نــویــســـم
و بـعـد بـرای آدم هـــایــی کـــه
بــــخــــوانــنــد و نــپــــرســنــد.
دلـــبــسـتــه اش نمــی شــوم؛

اســمــش را گذاشـتـم نســیـان
جـایـی کـه فـرامــوش مــیـشـود
هــــــمـــــانــــنــــد انـــــســــان
مگر آنهـایــشان که ایـمـان آورند

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

دیروز  
رسما تبدیل شدم به دانشجویِ فیزیکِ دانشگاه شهـید بهشـتی، شاخه گـرانش.
در طول مدت ثبت نام چند دقیقه ای یه حس هیجان همراه با یه نگرانی شبیه نگرانی بچه های هفت ساله که تازه میخوان برن مدرسه داشتم !  انگار نه انگار چیزی حدود 17-18 ساله سر کلاس و درسیم !
الان هم که در حال نوشتن این متن ام، همچنان اون حس هیجان از شروع دوباره مشایعتم میکنه؛ به امید روزهای خوب پر از اتفاقات نو !

و اما مسئه دوم اینکه شریف رو ترک میکنم ! با همه بالا و پائین هاش، با همه آسونی ها و سختی هاش. با همه آدمهاش که اومدن، اونهائی که موندن و کسائی که رفتن. تو این سالها شریف برای من نماد بارز زندگی کردن بود. حس میکنم همه روزهاش رو، همه ساعت هاش رو ، همه دقیقه ها و همه ثانیه‌هاش رو زندگی کردم و با همه احساسم - از آرامش و خوشی گرفته تا غم و نگرانی - جریان حیات و زنده بودن رو توش فهمیدم. 

دنیای خوبی بود؛ ممنون بخاطر همه اش !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۲۹
.

از بین دفعاتی که در برار پرسش " بزرگ شدی میخوای چیکاره شی ؟! " قرار گرفتم، اولین باریش که توذهنم مونده، حوالی 3-4 سالگی و موقعی بود که ثبت نام کرده بودم برای یه کلاس نقاشی مکاتبه ایی و آقا نقاشیِ هیچ وقت زیارت نشده‌ ازم خواست تا در باره شغل آینده‌ام براش یه نقاشی بکشم.

منم مداد رنگی هام رو برداشتم و اول حسابی کاغذ رو سیاه کردم و بعدش کلی ستاره ریختم روش. چندتا دایره قهوه‌ایی گذاشتم گوشه کناره‌های کاغذ و یه موشک کشیدم وسط صفحه و دست آخر هم یه آدم تو یه لباس سفید پف کرده با یه کلاه گرد شیشه‌ایی که شبیه تنگ ماهی‌ میمونه سرش.


حالا دیگه حدود بیست سال از اون روزها میگذره و هنوز شور و هیجان عجایب این مخلوق شگفت همراهمه. بعد از کلی کلنجار رفتن و بالا و پائین کردن برای پیدا کردن مسیر زندگیم فکر میکنم حالا جائی وایستادم که بهش تعلق دارم.


 


والسلام


پ.ن: 

بسم الله الرحمن الرحیم . . 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۲۸
.

امروز روز خاصی‌یه 

روزی که دو وجه متعارض از زندگیم با هم روبرو میشن و برای مدتی کنار هم زندگی میکنن.

یکی مربوط میشه به تقلای منکوب شده عمیق ترین احساس عاطفی بشر برای تسکین آروز های به باد رفته زندگی و اون یکی هم داشته های بزرگی از زندگیم که خط به خطش  رو نه از روی لجبازی، که از روی قدم گذاشتن تو راهی که فکر میکردم درسته، خلاف میل وجه اول ساختم.


امروز روز مهمیه !

باید نگاهم رو بدم به مواجه این دو وجه و سعی کنم درست ترین انتخاب رو پیدا کنم. چیزی که یاد گرفتنش نقطه عطف موثری تو روند زندگیمه.


 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۰۸:۲۷
.