نسیان

گاه نوشته ها

نسیان

گاه نوشته ها

به اسمش !


قـــــرآن بــاز کــردم؛ آمــــد کــــه
« نـســـو الله فـنـــســـیــهـــم »
اســمــش را گـذاشتــم نسـیـان
جایی که فــرامــوش مــیــشــود
و هر از گاهـی بـه یـاد مــی آیـد

بــرای خــودم مــی نــویــســـم
و بـعـد بـرای آدم هـــایــی کـــه
بــــخــــوانــنــد و نــپــــرســنــد.
دلـــبــسـتــه اش نمــی شــوم؛

اســمــش را گذاشـتـم نســیـان
جـایـی کـه فـرامــوش مــیـشـود
هــــــمـــــانــــنــــد انـــــســــان
مگر آنهـایــشان که ایـمـان آورند

کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

دنیاست دیگه ! یه جاهایی هم سر و ته میشه !
آخر هفته ها اینقدر حجم کار ذهنیــم زیاد میشه که باید منتظر اول هفته بمونم که بشه یه نفسی تازه کرد. بالاخص اینکه وسط این بلبشون، آدم یاد از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود هاش هم بیافته !

فلذا اینطور شد که تصمیم گرفتم امروز رو بیخیال درس و کار و حل بحرانهای عمیق بشری بشم و بیاد روزهای بی دغدغه بزنم به خیابونهای این شهر شلوغ. و خب با تقریب خوبی میشه گقت خدا خیابون ولیعصر رو خلق کرده برا یه همچین روزایی !

از دست ناوردایی لورنتس و دازاین هایدگری که خلاص شدم، تازه روز - یکی دوساعت بعد اذان ظهر - از امامزاده صالح شروع شد و عجیایب این که چقدر وجب به وجب یه خیابون میتونه پره از خاطره های دور و نزدیک باشه !

تکیه تجریش و جگرکیش که بعد این همه سال هنوز سرجاشه، 
پارک ملت و پیاده روی پوشیده از برگ پاییزی و سرسره زمین بازیش، توپ چل تیکه و بچگی های کامیار، فندق و سنجاب های باغ وحشش و روزهای شیمی درمانی مامان،
پارک ساعی و شهربازیش،
گاز اشک آور و کلانتری 110 و شام شبش که خدایی چسبید :)
اسباب بازی فروشی زیرزمینی کنار ولیعصر که باورم نمیشه هنوز همونجاس !
میدون و خاطره هایی که بهتره ازش گذشت و 
آخرشم چاراه که انگار هیچ راهی تو این شهر نیست که ته اش به این نقطه نرسه !


و خب بنظرم بیخود لابلای نسبیت خاص دربدر دنبال چاربردار میگردیم؛
همه چاربردار همینجاس ! لابلای تک تک سنگ فرش های همین خیابون ولیعصر !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۲
.

یالیتنا کنا معک . .

 

شرم به شرف اون آدمی که 

عزم کنه برای زیارت اربعین حسین


- حسینی که دار و ندارش رو 

تا اربا اربا و من الاذن الی الاذن 

کشید وسط معرکه خطر -


و دو دو تا چهارتای جونش رو بکنه ؛


 


 


پ.ن:

عشق یک سینه و هفتاد و دو سر میخواهد . .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۳
.